امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Axis

ˈæksɪs ˈæksɪs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    axises

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
محور چرخ، میله

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
noun countable
محور، قطب، محور تقارن، مهره آسه
- the axis of the earth
- محور کره‌ی زمین
- the axis of a picture
- محور تصویر
- Germany and Italy formed a powerful axis.
- آلمان و ایتالیا محور نیرومندی را تشکیل دادند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد axis

  1. noun point around which something revolves
    Synonyms: arbor, axle, hinge, pivot, pole, shaft, spindle, stalk, stem, support, turning point

Collocations

  • the axis

    (جنگ دوم جهانی) دول محور (آلمان و ایتالیا که بعدا ژاپن نیز به آنها ملحق شد)

ارجاع به لغت axis

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «axis» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/axis

لغات نزدیک axis

پیشنهاد بهبود معانی