با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Badge

bædʒ bædʒ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    badged
  • شکل سوم:

    badged
  • سوم شخص مفرد:

    badges
  • وجه وصفی حال:

    badging
  • شکل جمع:

    badges

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
نشان، علامت (روی لباس و غیره)
- the badge on the policeman's hat
- نشان روی کلاه پاسبان
- Postal employees have a special badge on their sleeves.
- کارمندان پست نشان ویژه‌ای روی آستین خود دارند.
noun countable
نشان (که برای یک دستاورد خاص اعطا می‌شود)
- the red badge of courage
- نشان قرمز شجاعت
- He earned a merit badge for his wilderness survival skills.
- او به خاطر مهارت‌های زنده ماندن در بیابان، نشان لیاقت دریافت کرد.
noun countable
مجازی مشخصه، علامت
- Higher education is not always a badge of learning.
- تحصیلات دانشگاهی همیشه علامت سواد نیست.
- Kindness is often regarded as a universal badge of humanity.
- مهربانی اغلب به عنوان مشخصه‌ی جهانی انسانیت در نظر گرفته می‌شود.
verb - transitive
نشان‌دار کردن
- She proudly badged her backpack.
- او با افتخار کوله‌پشتی‌اش را نشان‌دار کرد.
- They decided to badge their product with a special logo.
- آن‌ها تصمیم گرفتند محصول خود را با یک لوگوی خاص نشان‌دار کنند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد badge

  1. noun emblem worn
    Synonyms: brand, cordon, device, identification, insignia, mark, marker, medallion, motto, pin, ribbon, scepter, shield, sign, stamp, symbol, token

ارجاع به لغت badge

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «badge» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/badge

لغات نزدیک badge

پیشنهاد بهبود معانی