با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Bag

bæɡ bæɡ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    bagged
  • شکل سوم:

    bagged
  • سوم شخص مفرد:

    bags
  • وجه وصفی حال:

    bagging
  • شکل جمع:

    bags

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
کیسه، کیف، پاکت بزرگ، توبره، گاله، ساک، خورجین، جوال، چنته، جامه‌دان‌
- a bag full of apples
- یک پاکت پر از سیب
- a shopping bag
- پاکت بزرگ فروشگاه‌ها
- The woollen bag contained his clothes.
- کیسه‌ی پشمی، حاوی لباس‌های او بود.
- As I was paying, the shop boy bagged the fruits.
- من که پول می‌دادم، شاگرد مغازه میوه‌ها را در پاکت گذاشت.
- One of her bags was lost.
- یکی از جامه‌دان‌هایش گم شد.
noun
بادکردگی یا برآمدگی پوست، پستان یا هر عضو کیسه مانند
- bags under the eyes
- بادکردگی زیر چشم‌ها
noun
افتادگی، پف کردگی یا برآمدگی در پارچه
- bags at trouser knees
- زانو انداختن شلوار
noun
مقدار چیزی داخل یک کیسه یا پاکت، پاکتی
- these apples are sold by the bag
- این سیب‌ها را پاکتی می‌فروشند (نه کیلویی)
noun
(بیس بال) بیس
noun
کیسه‌ای که پرنده یا حیوان شکارشده را در آن می‌ریزند، توبره‌ی شکارچی، تعداد حیوانات شکارشده، شکار روز
- the hunter's bag consisted of two rabbits
- شکار آن روز آن شکارچی عبارت‌بود ‌از؛ دو خرگوش
noun
(امریکا - خودمانی) زمینه‌ی استعداد یا مهارت یا علاقه و غیره‌ی شخص
- His bag is music, mine is literature.
- او به موسیقی علاقه دارد، من به ادبیات.
noun
(توهین آمیز) زن، زن بدقواره، درب و داغان
- She is an old bag.
- او درب و داغان است.
noun
(انگلیس - عامیانه) شلوار
verb - intransitive
(مثل کیسه) باد کردن یا شدن، بالا آمدن، پف کردن، کیس کردن، (مثل کیسه) آویزان بودن، متورم شدن
verb - transitive
در کیسه یا پاکت ریختن
verb - transitive
شکار کردن (و در توبره ریختن)
- The hunter bagged two wild ducks.
- شکارچی دو مرغابی وحشی شکار کرد.
verb - transitive
گرفتن، ربودن
- He bagged two fugitives within five minutes.
- در ظرف پنج دقیقه دو فراری را گرفتار کرد.
verb - transitive
پیروز شدن، برنده شدن
- Our victory is in the bag.
- پیروزی ما حتمی است.
abbreviation
(BAg) [bachelor of agriculture]
.
- There's bags of room.
- جا زیاد است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bag

  1. noun container for one’s possesions
    Synonyms: attaché, backpack, briefcase, carryall, carry-on, case, duffel, gear, handbag, haversack, holdall, kit, knapsack, pack, packet, pocket, pocketbook, poke, pouch, purse, rucksack, sac, sack, saddlebag, satchel, suitcase, tote
  2. noun special interest
    Synonyms: expertise, favorite activity, hobby, preference, speciality, thing
  3. verb catch
    Synonyms: acquire, apprehend, capture, collar, gain, get, hook, kill, land, nab, nail, net, seize, shoot, take, trap
    Antonyms: lose
  4. verb droop
    Synonyms: balloon, billow, bulge, flap, flop, hang, lop, sag, swell

Phrasal verbs

  • bag up

    در پاکت یا کیسه قرار دادن

Collocations

Idioms

  • bag and baggage

    (عامیانه) همه‌ی مایملک، کاملاً، تمام و کمال، بودونبود

  • bags of

    (انگلیس - عامیانه) خیلی، بسیار

  • be left holding the bag

    (عامیانه) تقصیرکار شناخته شدن (در حالی که دیگران سودش را می‌برند)، دلال مظلمه شدن

  • in the bag

    (امریکا - عامیانه) 1- حتمی، محقق

    2- مست

  • pack one's bag

    چمدان‌ها را بستن، رخت بربستن، آماده‌ی عزیمت شدن

  • let the cat out of the bag

    (غیرعمدی و ناخودآگاه) رازی را آشکار کردن، قضیه‌ای را لو دادن، دهن‌لقی کردن، بند را به آب دادن، پته‌ی کسی را روی آب ریختن

ارجاع به لغت bag

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bag» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bag

لغات نزدیک bag

پیشنهاد بهبود معانی