امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Baggy

ˈbæɡi ˈbæɡi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    baggier
  • صفت عالی:

    baggiest

معنی و نمونه‌جمله

noun adjective
بادکرده، شل، ول، کیسه‌ای متورم، قلنبه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- She got out of bed with baggy eyes.
- با چشمان پف کرده از بستر بلند شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد baggy

  1. adjective drooping
    Synonyms:
    billowing bulging droopy flabby floppy ill-fitting loose oversize roomy sagging slack unshapely
    Antonyms:
    firm fitting tight

ارجاع به لغت baggy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «baggy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/baggy

لغات نزدیک baggy

پیشنهاد بهبود معانی