با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Bait

beɪt beɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    baited
  • شکل سوم:

    baited
  • سوم شخص مفرد:

    baits
  • وجه وصفی حال:

    baiting
  • شکل جمع:

    baits

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive
طعمه دادن، خوراک دادن، طعمه را به قلاب ماهیگیری بستن، دانه، چینه، مایه تطمیع، دانه دام
- People formerly baited chained bears for sport.
- در گذشته مردم برای سرگرمی، سگ‌ها را به جان خرس‌های زنجیر شده می‌انداختند.
- His wife enjoyed baiting him.
- زنش از اذیت و آزار او لذت می‌برد.
- to bait a trap with meat
- (برای جلب حیوان) گوشت (طعمه) در تله گذاشتن
- Worms are good fish bait.
- کرم برای ماهیگیری گول‌زنه‌ی خوبی است.
- In espionage sex is used as a bait.
- در جاسوسی از سکس برای به دام‌اندازی استفاده می‌شود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bait

  1. noun something for luring
    Synonyms: allurement, attraction, bribe, come-on, drag, enticement, inducement, lure, seducement, shill, snare, temptation, trap
  2. verb lure
    Synonyms: allure, attract, bedevil, beguile, draw, entice, fascinate, lead on, seduce, tempt
  3. verb needle
    Synonyms: anger, annoy, badger, bother, gall, harass, heckle, hound, irk, irritate, nag, persecute, provoke, tease, torment

ارجاع به لغت bait

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bait» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bait

لغات نزدیک bait

پیشنهاد بهبود معانی