امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Barely

ˈberli ˈbeəli
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adverb B2
فقط، تنها

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- He barely passed the test, earning only one point above the failing grade.
- او فقط امتحان را پاس کرد و تنها یک نمره بالاتر از نمره‌ی مردودی کسب کرد.
- We had barely a minute to spare.
- تنها دقیقه وقت داشتیم.
adverb
به‌زحمت، به‌سختی، به‌زور
- He barely speaks English.
- او به‌زحمت انگلیسی صحبت می‌کند.
- The team barely escaped defeat in the final seconds of the game.
- این تیم در ثانیه‌های پایانی بازی به‌زور از شکست فرار کرد.
adverb
آشکارا، به‌وضوح، به‌طور عریان
- to state unpleasant facts barely
- واقعیت‌های ناخوشایند را آشکارا اظهار داشتن
- We could barely see everything in the room.
- به‌وضوح می‌توانستیم همه چیز را در اتاق ببینیم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد barely

  1. adjective not quite
    Synonyms: almost, hardly, just, only just, scantily, scarcely

ارجاع به لغت barely

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «barely» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/barely

لغات نزدیک barely

پیشنهاد بهبود معانی