امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Barren

ˈbærən ˈbærən
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    barrens
  • صفت تفضیلی:

    more barren
  • صفت عالی:

    most barren

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective
نازا، عقیم، لم‌یزرع، بی‌ثمر، بی‌حاصل، تهی، سترون

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- a barren woman
- زن نازا
- barren soil
- زمین لم‌یزرع
- a barren plan
- نقشه‌ی بیهوده
- a barren movie
- فیلم کسالت‌آور
- barren of creativity
- عاری از خلاقیت
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد barren

  1. adjective unable to support growth
    Synonyms:
    arid depleted desert desolate dry effete empty fallow fruitless impotent impoverished infecund infertile parched sterile unbearing uncultivable unfertile unfruitful unproductive waste
    Antonyms:
    developing fecund fertile filled full growing productive useful
  1. adjective unprofitable
    Synonyms:
    dull flat fruitless futile lackluster profitless stale uninspiring unproductive unrewarding useless vain vapid
    Antonyms:
    developing growing productive profitable

ارجاع به لغت barren

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «barren» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/barren

لغات نزدیک barren

پیشنهاد بهبود معانی