با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Basement

ˈbeɪsmənt ˈbeɪsmənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    basements

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
زیرزمین، طبقه‌ی زیر
- He found old toys in the dusty basement.
- او اسباب‌بازی‌های قدیمی را در زیرزمین خاکی پیدا کرد.
- They hosted the party in the spacious basement.
- آن‌ها مهمانی را در زیرزمین بزرگ برگزار کردند.
noun countable
طبقه‌ی همکف (در معماری رنسانس)
- The architect emphasized the importance of light in the basement design.
- معمار بر اهمیت نور در طراحی طبقه‌ی همکف تاکید کرد.
- The basement showcased the era's rich decorative styles and craftsmanship.
- طبقه‌ی همکف، سبک‌های تزئینی و صنایع دستی غنی آن دوران را به نمایش می‌گذارد.
noun countable uncountable
پایه، مبنا، قسمت زیرین، قسمت پایین
- The basement of her argument was flawed, leading to weak conclusions.
- مبنای استدلال او ناقص بود و به نتایج ضعیفی منجر شد.
- Education is the basement upon which a strong society is built.
- آموزش پایه‌ای است که جامعه‌ای قوی بر آن بنا می‌شود.
noun countable
انگلیسی بریتانیایی توالت، دستشویی (به‌خصوص در مدرسه)
- During the school tour, we were shown the newly renovated basement.
- در روند بازدید از مدرسه، توالت تازه‌بازسازی‌شده را به ما نشان دادند.
- The students gathered in the basement before heading to class.
- دانش‌آموزان قبل‌از رفتن به کلاس در دستشویی جمع شدند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد basement

  1. noun room on lower floor of building
    Synonyms: bottom, cellar, crypt, excavation, furnace room, storage, substructure, subterranean room, underbuilding, understructure, vault, underground
    Antonyms: attic

ارجاع به لغت basement

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «basement» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/basement

لغات نزدیک basement

پیشنهاد بهبود معانی