امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Basin

ˈbeɪsn ˈbeɪsn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    basins

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
انگلیسی بریتانیایی کاسه (ظرف باز و گردی که از آن برای نگهداری غذا یا مایعات استفاده می‌شود)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- She poured the fresh milk into a porcelain basin.
- شیر تازه را در یک کاسه‌ی چینی ریخت.
- The chef mixed all the ingredients together in a large metal basin.
- سرآشپز تمام مواد را در یک کاسه‌ی بزرگ فلزی با هم مخلوط کرد.
noun countable
انگلیسی بریتانیایی روشویی
- Please remember to clean the basin after brushing your teeth.
- لطفاً به یاد داشته باشید که پس از مسواک زدن روشویی را تمیز کنید.
- She looked at herself in the mirror above the basin.
- از آیینه‌ی بالای روشویی به خودش نگاه کرد.
noun countable
جغرافیا حوضه‌ی آبریز، حوضه‌ی آبخیز، آبریز (قسمتی از خشکی‌ها که با توجه به شیب و شکل زمین آب‌ها در آنجا به پست‌ترین مکان موجود در پهنه آن جریان یابد)
- The Mississippi River receives waters from a vast basin.
- از حوضه‌ی آبریز وسیعی آب به رودخانه‌ی میسیسیپی می‌ریزد.
- The Amazon rainforest is located in the drainage basin of the Amazon River.
- جنگل بارانی آمازون در حوضه‌ی زهکشی رودخانه‌ی آمازون واقع شده است.
noun countable
حوضچه (در بندرگاه)
- The fishing boats are docked in the basin.
- قایق‌های ماهیگیری در حوضچه لنگر انداخته‌اند.
- Fishermen gathered by the basin.
- ماهیگیران در کنار حوضچه جمع شده بودند.
noun countable
لگن، تشت (برای شست‌وشو)
- She filled the basin with hot water.
- تشت را پر از آب گرم کرد.
- She placed the dirty clothes in the basin.
- لباس‌های کثیف را داخل لگن گذاشت.
noun countable
حوضچه، آبگیر
- She sat on the edge of the basin at the fountain.
- روی لبه‌ی حوضچه‌ی فواره نشست.
- The children splashed and played in the shallow basin at the edge of the beach.
- بچه‌ها آب پاشیدند و در آبگیر کم‌عمق لبه‌ی ساحل بازی کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد basin

  1. noun container or area where water is held
    Synonyms:
    bay bowl concavity depression dip ewer gulf hole hollow lagoon pan pool pot sag sink sinkage sinkhole tub valley vessel watershed

ارجاع به لغت basin

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «basin» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/basin

لغات نزدیک basin

پیشنهاد بهبود معانی