امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Bass

beɪs bæs beɪs bæs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    basses

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable
موسیقی نت باس (بم‌ترین نت از یک آکورد یا پایین‌ترین صدا (نواک) از مجموعه‌ی صداهای چند‌گانه که خوانده یا نواخته می‌شوند.)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- When the bass kicks in, you can feel it in your chest.
- وقتی صدای نت باس به داخل می‌آید، می‌توانید آن را در سینه‌ی خود احساس کنید.
- The bass in this song really adds depth to the melody.
- نت باس در این آهنگ واقعاً به ترانه زیبایی می‌بخشد.
noun uncountable
(مجموعه‌ای از) صداهای کم
- The bass in this car speaker is unbelievable.
- صداهای کم در اسپیکر ماشین باورنکردنی است.
- Can you please turn up the bass?
- می‌شود لطفاً صدای کم را زیاد کنید؟
noun countable uncountable
موسیقی گیتار بم، گیتار باس (الکتریکی)
- I play bass in a band.
- در یک گروه موسیقی گیتار بم را می‌نوازم.
- The the bass player was died.
- نوازنده‌ی گیتار باس درگذشت.
noun countable uncountable
موسیقی آوازخوان بم، خواننده‌ی باس، کسی که صدای بم دارد، صدای بم
- The bass in the choir had a deep and rich voice that resonated throughout the auditorium.
- آوازخوان بم در گروه کر صدایی عمیق و غنی داشت که در سراسر سالن طنین‌انداز بود.
- the bass of the music
- صدای بم موسیقی
adjective
موسیقی باس، بم (نت و صدا)
- The opera singer had a powerful bass voice.
- خواننده‌ی اپرا صدای باس قدرتمندی داشت.
- the bass notes of the piano
- نت‌های بم پیانو
noun countable uncountable
جانورشناسی خارماهی، ماهی خاردار
- We grilled bass for dinner last night.
- دیشب برای شام ماهی ماهی خاردار را گریل کردیم.
- I caught a large bass while fishing in the lake.
- هنگام ماهیگیری در دریاچه، خارماهی بزرگی را صید کردم.
noun countable uncountable
موسیقی ویولن بزرگ بم
- The bass player plucked the strings of his instrument with skill and precision.
- نوازنده‌ی ویولن بزرگ بم تارهای ساز خود را با مهارت و دقت می‌زد.
- The bass is a crucial instrument in any orchestra.
- ویولن بزرگ بم در هر ارکستری ساز بسیار مهمی است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bass

  1. adjective Being a sound produced by a relatively small frequency of vibrations
    Synonyms: deep, low, low-pitched, alto, sonorous, contralto, resonant, baritone, grave, sepulchral
  2. noun The lowest adult male singing voice
    Synonyms: basso, bass voice, voce
  3. noun Any of various North American freshwater fish with lean flesh (especially of the genus Micropterus)
    Synonyms: alto, black, sea-bass, freshwater bass, deep, fish, jewfish, low, singer, voice
  4. noun The lowest part in polyphonic music
    Synonyms: bass part

ارجاع به لغت bass

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bass» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bass

لغات نزدیک bass

پیشنهاد بهبود معانی