امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Baste

beɪst beɪst
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    basted
  • شکل سوم:

    basted
  • سوم‌شخص مفرد:

    bastes
  • وجه وصفی حال:

    basting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adverb
چرب کردن (گوشت کباب)، نم زدن، (در گفت‌وگو) شلاق زدن، زخم زبان زدن، کوک موقتی (به لباس)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The tailor first cuts, then bastes and finally sews on the machine.
- خیاط اول می‌برد، بعد کوک می‌زند و سپس چرخ می‌کند.
- Two of the senators gave the president a good basting.
- دو نفر از سناتورها حسابی خدمت رئیس‌جمهور رسیدند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد baste

  1. verb moisten during cooking
    Synonyms:
    brush with liquid drip grease lard season
  1. verb sew temporarily
    Synonyms:
    catch fasten stitch tack
  1. verb pummel, thrash
    Synonyms:
    batter beat berate blister clobber club drub lambaste lash maul pelt revile scold trounce wallop whip whomp

ارجاع به لغت baste

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «baste» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/baste

لغات نزدیک baste

پیشنهاد بهبود معانی