Bath
bæθ
bɑːθ
آخرین به‌روزرسانی:
|
-
گذشته‌ی ساده:
bathed -
شکل سوم:
bathed -
سوم‌شخص مفرد:
baths -
وجه وصفی حال:
bathing -
شکل جمع:
baths
معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
noun
A1
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
- وان را پر کرد.
noun
countable
شستشو، استحمام، شستشو (بدن)، آب‌تنی
- مهری بچه را آب‌تنی کرد.
noun
حمام، حمام فرنگی، گرمابه
- هر روز حمام بگیر.
- آیا در حمام کسی هست؟
noun
(معمولا جمع) ساختمان یا اتا‌ق‌های متعدد برای استحمام
noun
(معمولا جمع) چشمه و گرمابه‌های آب معدنی
noun
(انگلیس) استخر شنا (عمومی)
noun
(عکاسی) محلول برای ظاهر کردن و ثابت سازی عکس
verb - transitive
شستشو کردن، آب‌تنی کردن
verb - intransitive
حمام‌گرفتن، دوش‌گرفتن
مترادف و متضاد bath
-
noun washing with water and, usually, soapSynonyms: ablution, cleansing, dip, douche, dousing, gargle, laving, scrubbing, shower, soak, soaking, soaping, sponging, tub, wash
-
noun room for bathingSynonyms: bathroom, lavatory, powder room, restroom, sauna, shower, shower room, spa, steam room, toilet, washroom
Collocations
-
(انگلیس) استخر شنا (عمومی)
-
چشم شویه
ارجاع به لغت bath
از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوه‌ی رفرنس‌دهی:
کپی
معنی لغت «bath» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bath
لغات نزدیک bath
- - batfish
- - batfowl
- - bath
- - bath (or swimming bath)
- - bath brick