با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Bathe

beɪð beɪð beɪð
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    bathed
  • شکل سوم:

    bathed
  • سوم شخص مفرد:

    bathes
  • وجه وصفی حال:

    bathing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive
شستشوکردن، استحمام کردن، شستشو، آب‌تنی
- I bathed before breakfast.
- پیش از صبحانه استحمام کردم.
- It is dangerous to bathe in this part of the sea.
- آب‌تنی در این قسمت دریا خطرناک است.
- to bathe a wound in a liquid
- با محلولی زخم را شستشو دادن
- Sweat bathed his brow.
- عرق بر جبین او نشسته بود.
- The trees were bathed in moonlight.
- درختان غرق در نور ماه بودند.
- She was bathed in the love and affection of the family.
- عشق و محبت فامیل وجودش را فرا گرفته بود.
- In the afternoon, he went for a bathe.
- بعدازظهر رفت شنا.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bathe

  1. verb wash with water and, usually, soap
    Synonyms: bath, clean, cleanse, dip, douse, dunk, flood, hose, imbathe, imbue, immerse, moisten, rinse, scour, scrub, shower, soak, soap, sponge, steep, submerge, suffuse, tub, water, wet
    Antonyms: dirty

ارجاع به لغت bathe

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bathe» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bathe

لغات نزدیک bathe

پیشنهاد بهبود معانی