امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Batting

ˈbætɪŋ ˈbætɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    batted
  • شکل سوم:

    batted
  • سوم‌شخص مفرد:

    bats

معنی

noun
گوی‌زنی، پنبه حلاجی‌شده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد batting

  1. verb Beat thoroughly and conclusively in a competition or fight
    Synonyms:
    socking hitting fluttering clobbering winking licking sticking thrashing twinkling cudgelling whacking drubbing nictitating clubbing striking bopping nictating bludgeoning blowing beetling creaming blinking beating
  1. noun Stuffing made of rolls or sheets of cotton wool or synthetic fiber
    Synonyms:
    batten

ارجاع به لغت batting

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «batting» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ بهمن ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/batting

لغات نزدیک batting

پیشنهاد بهبود معانی