با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Beard

bɪrd bɪəd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    beards

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
ریش، (جانوران و گیاهان) هر عضو ریش‌مانند، داسه، ریشک، موی زبر، تیشک، (ذرت) کاکل، هرگونه برآمدگی تیز شبیه مو و سی در گیاه و حیوان
- My father had rough beard.
- پدرم ریش زبری داشت.
- goat's beard
- ریش بز
- a bearded man
- مرد ریش‌دار
- Darwin had a long beard.
- داروین ریش بلندی داشت.
verb - transitive
مقابله کردن، (با کسی) در افتادن
- a fearless man who was bearded two senators
- مرد نترسی که با دو سناتور درافتاده بود
verb - transitive
ریش‌دارکردن یا شدن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد beard

  1. noun facial hair on human
    Synonyms: bristles, brush, five-o-clock shadow, fuzz, goatee, imperial, muttonchops, Santa Claus, stubble, Vandyke
  2. noun decoy
    Synonyms: false face, front, mask
  3. verb confront
    Synonyms: brave, face, oppose, stand up to

ارجاع به لغت beard

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «beard» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/beard

لغات نزدیک beard

پیشنهاد بهبود معانی