با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Because

bɪˈkɒːz / / bɪˈkəz bɪˈkɒz / / bɪˈkəz
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

conjunction preposition A1
زیرا، چون، به‌خاطرِ، به‌دلیلِ
- He did not come to school, because he was ill.
- چون بیمار بود به مدرسه نیامد.
- He retired because of illness.
- به‌خاطر بیماری بازنشسته شد.
- I succeeded because of you.
- تو موجب موفقیت من بودی. (به‌خاطر تو موفق شدم.)
conjunction
که، زیراکه، چون‌که، برای اینکه، به‌این‌دلیل که، به‌این‌علت که
- The reason I haven't been fired is because my boss hasn't came yet.
- دلیل اینکه من اخراج نشدم این است که رئیسم هنوز نیامده است.
- "Why didn't you come?" "Because I wasn't invited."
- «چرا نیامدی؟» «چون‌که دعوت نشده بودم.»
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد because

  1. conjuction, preposition on account of
    Synonyms: as, as a result of, as long as, as things go, being, by cause of, by reason of, by virtue of, considering, due to, for, for the reason that, for the sake of, in as much as, in behalf of, in that, in the interest of, in view of, now that, on the grounds that, over, owing to, seeing, since, thanks to, through, whereas

Collocations

  • because of

    به خاطر، به دلیل، به واسطه

ارجاع به لغت because

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «because» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/because

لغات نزدیک because

پیشنهاد بهبود معانی