با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Befit

bɪˈfɪt bɪˈfɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    befitted
  • شکل سوم:

    befitted
  • سوم شخص مفرد:

    befits
  • وجه وصفی حال:

    befitting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive formal
مناسب بودن، شایسته بودن، درخور بودن، برازیدن
- His behavior ill befits a university professor.
- رفتار او شایسته‌ی یک استاد دانشگاه نیست.
- Dress in a way that befits your age.
- جوری لباس بپوش که به سنت بخورد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد befit

  1. verb To be appropriate or suitable to
    Synonyms: become, behoove, suit, beseem
  2. verb To be in keeping with
    Synonyms: suit, become, conform, correspond, fit, go with, match, beseem

ارجاع به لغت befit

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «befit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/befit

لغات نزدیک befit

پیشنهاد بهبود معانی