با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Bicker

ˈbɪkər ˈbɪkə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    bickered
  • شکل سوم:

    bickered
  • سوم شخص مفرد:

    bickers
  • وجه وصفی حال:

    bickering

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive
دعوا و منازعه، پرخاش کردن، ستیزه کردن
- The customers bickered over the rise in prices.
- مشتریان بر سر ترقی قیمت‌ها جروبحث می‌کردند.
- constant bickering over interest rates
- جروبحث دائم درباره‌ی نرخ بهره
- Water bickering through rocks.
- آبی که شرشرکنان از لابه‌لای صخره‌ها رد می‌شد.
- A smile bickered across her face.
- لبخندی بر چهره‌اش ظاهر شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bicker

  1. verb nastily argue
    Synonyms: altercate, brawl, caterwaul, cause a scene, cavil, dig, disagree, dispute, fall out, fight, hassle, pick at, quarrel, quibble, row, scrap, scrape, spar, spat, squabble, tiff, trade zingers, wrangle
    Antonyms: agree, concede, discuss

ارجاع به لغت bicker

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bicker» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bicker

لغات نزدیک bicker

پیشنهاد بهبود معانی