با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Bid

bɪd bɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    bade
  • شکل سوم:

    bidden
  • سوم شخص مفرد:

    bids
  • وجه وصفی حال:

    bidding
  • شکل جمع:

    bids

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C2
مزایده، پیشنهاد، مبلغ پیشنهادی، مناقصه، سعی، کوشش، (غیر رسمی: مدت زمان حبس)، دعوت
- How much are you willing to bid for this rug?
- چه مبلغی حاضری برای این فرش بپردازی؟
- to bid defiance
- علناً به مقابله پرداختن
- a bid for fame
- کوشش در کسب شهرت
- The highest bidder.
- کسی که بیشترین قیمت را پیشنهاد می‌کند.
- He made a bid to control the company.
- سعی کرد کنترل شرکت را به دست آورد.
verb - transitive
(بازی ورق) حرف زدن، تعیین قیمت کردن، بلوف، اعلام کردن، بیان کردن، گفتن، درخواست کردن، التماس کردن، استدعا کردن،
- Do as you are bidden!
- آنچه را که از تو می‌خواهند بکن!
- He bade them rise.
- از آن‌ها خواست که برخیزند.
verb - intransitive
ارائه پیشنهاد، پیشنهاد دادن، محتمل به نظر رسیدن، خداحافظی کرن
- to bid farewell
- خداحافظی کردن، وداع گفتن
- The fraternity will bid five new men.
- انجمن اخوت به پنج دانشجوی جدید پیشنهاد عضویت خواهد داد.
abbreviation abbreviation
لیسانس طراحی صنعتی، دوبار در روز
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bid

  1. noun offering of money or services
    Synonyms: advance, amount, declaration, feeler, hit, invitation, offer, pass, price, proffer, proposal, proposition, request, submission, suggestion, sum, summons, tender
  2. noun endeavor
    Synonyms: attempt, crack, effort, essay, try, venture
  3. verb offer money or services
    Synonyms: present, proffer, propose, render, submit, tender, venture
  4. verb say
    Synonyms: call, greet, tell, wish
  5. verb ask for; command
    Synonyms: call, charge, demand, desire, direct, enjoin, instruct, invite, make a pass at, make a pitch, make a play for, order, proposition, request, require, solicit, summon, tell, warn

Phrasal verbs

  • bid in

    (در حراج) پیشنهادی بالاتر از بالاترین پیشنهاد دادن

  • bid up

    قیمت بیشتری پیشنهاد کردن، (در حراج) رو دست دیگری رفتن

Collocations

  • bid fair

    محتمل بودن، به احتمال زیاد (کردن یا بودن)

ارجاع به لغت bid

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bid» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bid

لغات نزدیک bid

پیشنهاد بهبود معانی