امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Bitterness

ˈbɪt̬ərnəs ˈbɪtənəs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
خشم، عصبانیت، دلخوری، ناخشنودی، نارضایتی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- He was full of bitterness after he lost his job.
- پس از آنکه کارش را از دست داد، بسیار عصبانی بود.
- Just under the surface in every prison lie the tensions and bitterness of prison life.
- زیر پوست هر زندان، خشم و تنش ناشی از زندگی در زندان نهفته است.
noun uncountable
(طعم و مزه) تلخی
- The lime juice imparts a slight bitterness.
- آب لیموترش کمی مزه‌ی تلخی دارد.
- The flowers of the hop plant add bitterness to the beer.
- گل‌های گیاه رازک، به آبجو تلخی می‌بخشند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bitterness

  1. noun sourness
    Synonyms:
    acerbity acidity acridity astringency brackishness brininess piquancy pungency sharpness tartness vinegariness
    Antonyms:
    sweetness
  1. noun agony
    Synonyms:
    acrimoniousness anguish asperity distress grievousness harshness hostility mordancy pain painfulness sarcasm venom virulence
    Antonyms:
    contentment geniality happiness sweetness

ارجاع به لغت bitterness

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bitterness» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bitterness

لغات نزدیک bitterness

پیشنهاد بهبود معانی