امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Blather

ˈblæðər ˈblæðə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    blathered
  • شکل سوم:

    blathered
  • سوم‌شخص مفرد:

    blathers
  • وجه وصفی حال:

    blathering

معنی

noun verb - intransitive
حرف بی‌ارزش‌زدن صحبت بی‌معنی‌کردن، صحبت بی‌معنی و احمقانه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد blather

  1. verb To talk rapidly, incoherently, or indistinctly
    Synonyms:
    babble chatter gabble prattle gibber jabber prate smatter blether blither
  1. noun Unintelligible or foolish talk
    Synonyms:
    babble blatherskite nonsense prattle double talk gabble gibberish jabber blither jabberwocky jargon chatter prate twaddle stir
  1. noun Something that does not have or make sense
    Synonyms:
    balderdash bunkum claptrap drivel garbage idiocy nonsense piffle poppycock rigmarole rubbish tomfoolery trash twaddle tommyrot applesauce baloney bilge bull bunk crap hooey malarkey

ارجاع به لغت blather

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «blather» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/blather

لغات نزدیک blather

پیشنهاد بهبود معانی