امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Blessed

blest ˈblesɪd blest
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    blest
  • شکل سوم:

    blest
  • سوم‌شخص مفرد:

    blesses
  • وجه وصفی حال:

    blessing
  • صفت تفضیلی:

    more blessed
  • صفت عالی:

    most blessed

توضیحات

همچنین می‌توان از blest به‌ جای blessed استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective formal
دین مقدس، مبارک، خجسته، میمون، سعید، تبارک و تعالی، متبرک

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- in this blessed ground
- در این مکان متبرک
- the Blessed Virgin
- باکره‌ی مقدّس، مریم عذرا
- the Blessed Sacrament
- (کلیسای کاتولیک) مراسم عشای ربانی که با نان و شراب برگزار می‌شود، آیین قربانی مقدس
- on the blessed day of their wedding
- در روز خجسته‌ی ازدواج آن‌ها
adjective
مطلوب، خوشایند، مطبوع، دلپذیر، لذت‌بخش، آرامش‌بخش
- After months of hard work and dedication, he finally received the blessed opportunity he had been hoping for.
- پس‌از ماه‌ها تلاش و فداکاری، سرانجام فرصت مطلوبی را که انتظارش را داشت به دست آورد.
- The lottery ticket turned out to be the blessed ticket they needed to overcome their financial struggles.
- بلیت قرعه‌کشی بلیت آرامش‌بخشی بود که برای غلبه بر مشکلات مالی خود به آن نیاز داشتند.
adjective
خوش‌حال، رستگار، سعادتمند، خوشبخت
- We are blessed to live in a peaceful and safe community.
- ما خوش‌حالیم که در جامعه‌ای آرام و امن زندگی می‌کنیم.
- I feel blessed to have such a supportive group of friends.
- من احساس خوشبختی می‌کنم که چنین دوستان حمایت‌کننده‌ای دارم.
adjective informal
لعنتی، نکبت
- The blessed car is always breaking down!
- ماشین نکبت همیشه خراب می‌شود!
- It happens every blessed morning.
- هر بامداد لعنتی این اتفاق روی می‌دهد.
verb - transitive
زمان گذشته‌ی ساده و قسمت سوم فعل bless
- The priest blessed the couple's union with a heartfelt prayer.
- کشیش با دعای خالصانه، پیوند این زوج را مبارک خواند.
- The pastor blessed the congregation at the end of the church service.
- کشیش در پایان مراسم کلیسا، برای حضار طلب مغفرت و آمرزش کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد blessed

  1. adjective sanctified
    Synonyms: adored, among the angels, beatified, consecrated, divine, enthroned, exalted, glorified, hallowed, holy, inviolable, redeemed, resurrected, revered, rewarded, sacred, sacrosanct, saved, spiritual, unprofane
    Antonyms: condemned, cursed, damned, disapproved
  2. adjective happy
    Synonyms: blissful, content, contented, endowed, favored, fortunate, glad, granted, joyful, joyous, lucky
    Antonyms: condemned, cursed, damned, unblessed, unfavored, unhappy, unlucky

ارجاع به لغت blessed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «blessed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/blessed

لغات نزدیک blessed

پیشنهاد بهبود معانی