امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Blight

blaɪt blaɪt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb
بادزدگی یا زنگ‌زدگی، زنگار، افت، پژمردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- potato blight
- آفت سیب‌زمینی
- Locusts blighted the crops.
- ملخ به محصولات آسیب رساند.
- Illiteracy is a great blight.
- بی‌سوادی آفتی بزرگ است (مصیبتی بزرگ است).
- The unplanned spread of cities has blighted the world.
- گسترش بی‌رویه‌ی شهرها دنیا را آفت‌زده کرده است.
- Slums have become a blight on the city.
- حلبی‌آبادها بلای شهر شده‌اند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد blight

  1. noun disease; plague
    Synonyms:
    affliction bane blot on the landscape canker contamination corruption curse decay dump evil eyesore fungus infestation mildew pest pestilence pollution rot scourge sight withering woe
    Antonyms:
    blessing boon health prosperity
  1. verb ruin, destroy
    Synonyms:
    annihilate blast crush damage dash decay disappoint foul up frustrate glitch up injure mar mess up nip in the bud nullify shrivel spoil taint trash wither wreck
    Antonyms:
    aid bless guard help prosper protect

Idioms

ارجاع به لغت blight

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «blight» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/blight

لغات نزدیک blight

پیشنهاد بهبود معانی