با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Bliss

blɪs blɪs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    blisses

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
خوشی، سعادت، برکت
- Being with Sherry is heavenly bliss.
- بودن با شری موهبت آسمانی است.
- the blissful days we spent together
- ایام خوشی که با هم بودیم
- The holidays we spent together were true bliss.
- تعطیلاتی را که با هم گذراندیم خوشی محض بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bliss

  1. noun ecstasy
    Synonyms: beatitude, blessedness, cool, euphoria, felicity, gladness, gone, happiness, heaven, joy, paradise, rapture
    Antonyms: grief, misery, sorrow, unhappiness, upset

Collocations

  • blissful ignorance

    ناآگاهی از چیزهای ناخوشایند، جهل توأم با شادکامی

Idioms

ارجاع به لغت bliss

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bliss» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bliss

لغات نزدیک bliss

پیشنهاد بهبود معانی