امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Bold

boʊld bəʊld
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    bolded
  • شکل سوم:

    bolded
  • سوم‌شخص مفرد:

    bolds
  • وجه وصفی حال:

    bolding
  • صفت تفضیلی:

    bolder
  • صفت عالی:

    boldest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
شجاع، بی‌باک، دلیر، جسور، نترس، غیور، باشهامت، بی‌پروا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The bold explorer ventured into uncharted territory.
- کاوشگر جسور وارد قلمرویی ناشناخته شد.
- The bold Iranian climber inspired other athletes with his daring ascent.
- کوه‌نورد بی‌باک ایرانی با صعود شجاعانه‌ی خود الهام‌بخش دیگر ورزش‌کاران شد.
adjective B2
شجاعانه، جسورانه، بی‌باکانه، دلیرانه، دلاورانه، تهورآمیز
- His bold approach to problem-solving impressed the team.
- رویکرد جسورانه‌ی او برای حل مشکلات اعضای تیم را تحت‌تأثیر قرار داد.
- They took bold steps to advocate for change in their community.
- آن‌ها برای افزایش پایداری زیست‌محیطی قدم‌های شجاعانه‌ای برداشتند.
adjective B1
(رنگ و شکل) درشت، خوانا، برجسته، پررنگ
- Our company's logo featured bold letters that made our brand recognizable.
- لوگوی شرکت ما دارای حروف پررنگی بود که باعث می‌شد برندمان قابل تشخیص باشد.
- The artist used bold strokes of blue and yellow to create a such a masterpiece.
- هنرمند برای خلق چنین شاهکاری از خطوط برجسته‌ی آبی‌رنگ و زردرنگ استفاده کرده بود.
adjective
چشمگیر، قابل‌ توجه، محسوس، مشهود، برجسته، پرزرق‌وبرق
- She wore a bold dress, capturing everyone's attention at the party.
- او در مهمانی لباس پرزرق‌وبرقی پوشیده و توجه همه را به خود جلب کرده بود.
- The new advertising campaign featured bold designs that captivated viewers.
- کمپین تبلیغاتی جدید شامل طرح‌های چشمگیری بود که بینندگان را مجذوب خود ساخته بودند.
adjective
گستاخانه، با پررویی، با بی‌ملاحظگی
- His bold remarks shocked everyone in the meeting.
- اظهارنظرهای گستاخانه‌ی او در جلسه همه را شوکه کرد.
- His bold language offended his friends and relatives.
- بی‌ملاحظگی او در کلام موجب رنجش دوستان و خویشاوندانش شد.
verb - transitive
به‌صورت برجسته نوشتن، درشت و خوانا نوشتن، به‌صورت پررنگ تایپ کردن
- The editor bolded the key phrases for more clarity.
- ویراستار برای وضوح بیشتر عبارات کلیدی را پررنگ کرده بود.
- Sajedeh bolded the important points in her presentation.
- ساجده نکات مهم ارائه‌ی خود را به‌صورت برجسته تایپ کرده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bold

  1. adjective brave
    Synonyms:
    adventurous assuming audacious aweless bantam courageous daring dauntless enterprising fearless forward gallant heroic intrepid resolute unafraid undaunted valiant valorous
    Antonyms:
    afraid cowardly fearful meek shy timid weak
  1. adjective brazen, insolent
    Synonyms:
    assuming audacious barefaced brash brassy cheeky coming on strong confident forward fresh gritty gutsy immodest impudent insolent nervy pert presumptuous rude sassy saucy shameless smart smart-alecky spunky
    Antonyms:
    meek quiet reticent retiring shy timid timorous
  1. adjective bright, striking
    Synonyms:
    clear colorful conspicuous definite evident eye-catching flashy forceful lively loud manifest plain prominent pronounced showy spirited strong vivid
    Antonyms:
    faint fair light

Collocations

  • make bold

    جرئت کردن، به خود اجازه دادن، جسارت کردن

Idioms

  • put on (or show) a bold front

    با سیلی صورت خود را سرخ نگه داشتن، خلاف احساس خود وانمود کردن، خم به ابرو نیاوردن

ارجاع به لغت bold

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bold» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bold

لغات نزدیک bold

پیشنهاد بهبود معانی