امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Bond

bɑːnd bɒnd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    bonded
  • شکل سوم:

    bonded
  • سوم‌شخص مفرد:

    bonds
  • وجه وصفی حال:

    bonding
  • شکل جمع:

    bonds

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb countable B2
قید

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
adverb noun countable
قید، بند، زنجیر، (مجازاً) قرارداد الزام‌آور، عهد و میثاق، هرچیزی که شخص را مقید سازد، معاهده، قرارداد، کفیل، رابطه، پیوستگی، ضمانت، رهن کردن، تضمین کردن، اوراق قرضه
- The prisoner could not free himself from his bonds.
- زندانی نتوانست خود را از غل و زنجیر آزاد کند.
- the bond between mother and child
- وابستگی (محبت) مادر و فرزند
- bonds of friendship
- رشته‌های مودت
- Marriage is a permanent bond.
- ازدواج رابطه‌ای دائمی است.
- Family bonds are very strong in Iran.
- در ایران پیوندهای خانوادگی بسیار قوی است.
- Glue alone cannot hold these two pieces of wood bonded together.
- چسب به‌تنهایی نمی‌تواند این دو قطعه چوب را به هم متصل نگه دارد.
- Bonds which were put upon them by earlier generations.
- وظایفی که نسل‌های پیشین به آن‌ها محول کرده بودند.
- government bonds
- اوراق قرضه‌ی دولتی
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun
حقوق تضمین‌نامه یا تعهدنامه دائر به پرداخت وجه link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی حقوق

مشاهده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bond

  1. noun binder or fastener
    Synonyms:
    band binding chain connection cord fastening fetter gunk handcuff hookup irons ligature link linkage manacle network nexus rope shackle stickum tie tie-in wire
  1. noun association, relation
    Synonyms:
    affiliation affinity attachment connection connective friendship hookup interrelationship liaison link marriage network obligation relationship restraint tie tie-in union
  1. noun guarantee; contract
    Synonyms:
    agreement bargain certificate collateral compact convention covenant debenture guaranty obligation pact pledge promise security transaction warrant warranty word
  1. verb fasten; stick
    Synonyms:
    bind connect fix fuse glue gum paste stickum
    Antonyms:
    let go loosen open unfasten unstick

Collocations

  • bottled in bond

    در بطری ریخته و انبارشده در انبارهای رسمی و متعهد (بیشتر در مورد ویسکی به کار می‌رود)

Idioms

لغات هم‌خانواده bond

  • verb - transitive
    bond

ارجاع به لغت bond

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bond» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bond

لغات نزدیک bond

پیشنهاد بهبود معانی