با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Boned

American: ˈboʊnd British: bəʊnd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم شخص مفرد:

    bones
  • وجه وصفی حال:

    boning

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
(در ترکیب) دارای نوع به‌خصوصی استخوان
- soft-boned
- نرم استخوان
- brittle-boned
- دارای استخوان شکننده
adjective
بی‌استخوان (گوشت)، استخوان گرفته (مثل ماهی سرخ‌کرده)
adjective
دارای استخوان (مثل شکم‌بندهای سابق)
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد boned

  1. verb Study intensively, as before an exam
    Synonyms: crammed, ground
  2. adjective Having had the bones removed
    Synonyms: deboned

ارجاع به لغت boned

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «boned» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/boned

لغات نزدیک boned

پیشنهاد بهبود معانی