با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Boob

buːb buːb
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    boobed
  • شکل سوم:

    boobed
  • سوم شخص مفرد:

    boobs
  • وجه وصفی حال:

    boobing
  • شکل جمع:

    boobs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable informal
کالبدشناسی (در زن‌ها) ممه، سینه، پستان
- The beach was full of bikini-clad women flaunting their big boobs.
- ساحل پر بود از زنان بیکینی‌پوشی که ممه‌های گنده‌شون رو به رخ می‌کشیدن.
- He touched my boobs.
- به سینه‌هایم دست زد.
- She whispered in his ear, "Do you want to see my boobs?"
- توی گوشش زیر لب گفت: «می‌خوای ممه‌هام رو ببینی؟»
noun countable informal
انگلیسی آمریکایی (آدم) احمق، بی‌مغز، خنگ، کودن
- He's a boob, always making foolish decisions.
- او آدم احمقی است و همیشه تصمیم‌های احمقانه می‌گیرد.
- The teacher scolded the student for being a boob and not paying attention in class.
- معلم دانش‌آموز را به دلیل خنگ بودن و بی‌توجهی در کلاس سرزنش کرد.
noun countable informal
انگلیسی بریتانیایی سوتی، اشتباه احمقانه، خیطی، گاف
- I can't believe she spilled coffee all over her white shirt, what a boob!
- باورم نمی‌شه قهوه رو روی پیراهن سفیدش ریخت، چه اشتباه احمقانه‌ای!
- He made a boob during the presentation.
- در ارائه سوتی داد.
verb - intransitive informal
انگلیسی بریتانیایی سوتی دادن، اشتباه احمقانه انجام دادن، خیطی بالا آوردن، گاف دادن
- She boobed and sent the email to the wrong recipient.
- او اشتباه احمقانه‌ای انجام داد و ایمیل را برای گیرنده‌ی اشتباه فرستاد.
- I hope I don't boob during my presentation tomorrow.
- امیدوارم که حین ارائه‌ی فردایم گاف ندهم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد boob

  1. noun Either of two soft fleshy milk-secreting glandular organs on the chest of a woman
    Synonyms: dunce, fathead, fool, dumbbell, breast, goof, goon, bosom, dummy, idiot, imbecile, knocker, dope, jerk, nitwit, tit, booby, pinhead
  2. verb Commit a faux pas or a fault or make a serious mistake
    Synonyms: drop-the-ball, sin, blunder, goof

ارجاع به لغت boob

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «boob» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/boob

لغات نزدیک boob

پیشنهاد بهبود معانی