با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Boss Around

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb
امر و نهی کردن، زور گفتن
- They were tired of being bossed around.
- آن‌ها از امر و نهی شنیدن خسته شده بودند.
- This new commander loves to boss around.
- فرمانده جدید عاشق زورگویی است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد boss around

  1. verb bully
    Synonyms: browbeat, bulldoze, dominate, domineer, dragoon, oppress, order around, push around, tyrannize

ارجاع به لغت boss around

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «boss around» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/boss-around

لغات نزدیک boss around

پیشنهاد بهبود معانی