امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Boundary

ˈbaʊndri ˈbaʊndri
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    boundaries

معنی‌ها و نمونه‌جمله

noun C1
کرانه، کرانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
noun
مرز، خط سرحدی
- the boundary between two pieces of land or two countries
- مرز بین دو قطعه زمین یا دو کشور
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد boundary

  1. noun outer limit
    Synonyms:
    abuttals ambit barrier beginning border borderland borderline bounds brink circumference circumscription compass confines edge end environs extent extremity frame fringe frontier hem horizon limits line line of demarcation march margin mark mere mete outline outpost pale perimeter periphery precinct purlieus radius rim side skirt terminal termination terminus verge
    Antonyms:
    inside interior minimum

ارجاع به لغت boundary

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «boundary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/boundary

لغات نزدیک boundary

پیشنهاد بهبود معانی