با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Bounden

ˈbaʊndən ˈbaʊndən
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

adjective
مقید، در اسارت، با قید‌وبند بسته شده
- everyone's bounden duty
- وظیفه‌ی قانونی هر کس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bounden

  1. adjective Owing something, such as gratitude or appreciation, to another
    Synonyms: beholden, bound, indebted, obligated, obliged

ارجاع به لغت bounden

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bounden» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bounden

لغات نزدیک bounden

پیشنهاد بهبود معانی