گذشتهی ساده:
bowedشکل سوم:
bowedسوم شخص مفرد:
bowsوجه وصفی حال:
bowingشکل جمع:
bowsعقب نشستن، کنار کشیدن، عقبنشینی کردن، کنارهگیری کردن
با تعظیم به بیرون (و درون) راهنمایی کردن
خیلی اظهار ادب کردن، خضوع و خشوع کردن
با تعظیم کف زدن و هلهلهی حضار را جواب دادن (در کنسرت و نمایش و غیره)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bow» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bow