با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Box

bɑːks bɒks
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    boxed
  • شکل سوم:

    boxed
  • سوم شخص مفرد:

    boxes
  • وجه وصفی حال:

    boxing
  • شکل جمع:

    boxes

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun A1
جعبه، صندوق، قوطی
- a cardboard box
- جعبه‌ی مقوایی
- suggestion box
- جعبه‌ی پیشنهادات
- a box full of clothes
- صندوقی پر از لباس
- letter box
- (انگلیس) صندوق پست
- a box of matches
- یک قوطی کبریت
- We need somebody to empty these boxes.
- نیاز به کسی داریم که (محتوای) این جعبه‌ها را خالی کند.
- We need somebody to box all these apples.
- نیاز به کسی داریم که همه‌ی این سیب‌ها را در جعبه بریزد.
- Apples are sold by the box.
- سیب را جعبه‌ای می‌فروشند.
- gear box
- جعبه دنده
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun
توگوشی، سیلی، بوکس
- He is the boxing champion of the world.
- او قهرمان مشت‌زنی جهان است.
- a box on the ear
- سیلی بر بنا گوش
- journal box
- یاتاقان
noun
اطاقک، جای ویژه، لژ
- a box seat
- صندلی لژ
- a press box
- جایگاه یا لژ خبرنگاران
- a jury box
- جایگاه هیئت داوران (در دادگاه)
verb - transitive verb - intransitive
مشت زدن، بوکس بازی کردن، سیلی زدن، در جعبه محصور کردن، (اغلب با out یا in )احاطه کردن، در قاب یا چهارچوب گذاشتن
- When I was young, I used to box.
- در جوانی مشت‌بازی می‌کردم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد box

  1. noun container, often square or rectangular
    Synonyms: bin, carton, case, casket, chest, coffer, crate, pack, package, portmanteau, receptacle, trunk
  2. verb place in square or rectangular container
    Synonyms: case, confine, crate, encase, pack, package, wrap
    Antonyms: unbox
  3. verb punch competitively
    Synonyms: buffet, clout, cuff, duke, exchange blows, hit, mix, scrap, slap, slug, sock, spar, strike, wallop, whack

Phrasal verbs

  • box in

    1- احاطه کردن، محبوس کردن 2- (در مسابقات دو و غیره) حریف را در تنگنا قرار دادن

  • box out

    (بیسبال) راه حریف را سد کردن (به طوری که نتواند توپ را به دست آورد)

  • box up

    1- محاصره کردن، محبوس کردن، محدود کردن 2- تخته‌پوش کردن

Idioms

  • box the compass

    سی و دو مکان قطب‌نما را نام بردن، یک دور کامل زدن

  • in a box

    (عامیانه) گرفتار معما، در اشکال، درگیر

ارجاع به لغت box

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «box» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/box

لغات نزدیک box

پیشنهاد بهبود معانی