با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Brand

brænd brænd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    branded
  • شکل سوم:

    branded
  • سوم شخص مفرد:

    brands
  • وجه وصفی حال:

    branding
  • شکل جمع:

    brands

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
نمانام، برند، مارک (نام یا عبارت یا طرح یا نماد یا هر ویژگی دیگری که مشخص‌کننده‌ی خدمات یا فروشنده‌ی محصولی خاص باشد)
- What brand is this tea?
- نمانام این چای چیست؟
- What brand of soap do you use?
- از چه مارک صابونی استفاده می کنید؟
noun countable
ادبی هیزم مشتعل
- The brand flickered in the darkness.
- هیزم مشتعل در تاریکی سوسو می‌زد.
- The brand illuminated the room.
- هیزم مشتعل اتاق را روشن کرد.
- He took a brand from the fireplace and threw it at the burglar.
- یک هیزم مشتعل را از شومینه برداشت و (آن را) به طرف سارق پرتاب کرد.
noun countable
جانورشناسی داغ (روی پوست برخی جانوران)
- Those cattle bore the brand of his ranch.
- آن چارپایان دارای داغ (ویژه‌ی) مزرعه‌ی گاوداری او بودند.
- The brand on the horse identified its owner.
- داغ روی اسب معرف صاحب آن بود.
verb - transitive
انگ ... زدن به، برچسب ... زدن (کسی)
- She tried to brand him as a liar.
- سعی کرد به او انگ دروغگو بودن بزند.
- The media attempted to brand the politician as corrupt.
- رسانه‌ها تلاش کردند برچسب فاسد بودن به این سیاستمدار بزنند.
verb - transitive
مارک زدن، نشان‌دار کردن
- The blacksmith used a hot iron to brand the metal handles.
- آهنگر برای مارک زدن به دسته‌های فلزی از آهن داغ استفاده می‌کرد.
- The company wanted to brand their logo on all their products.
- این شرکت می‌خواست نشان‌واره‌ی خود را روی تمام محصولاتش بزند.
verb - transitive
داغ زدن، نشان‌دار کردن (با داغ)
- In the past, they used to brand criminals on the forehead.
- در گذشته پیشانی تبهکاران را داغ می‌زدند.
- He branded his cattle with a hot iron to distinguish them from others.
- گاوهایش را با آهن داغ نشان‌دار کرد تا آن‌ها را از دیگر گاوها متمایز کند.
noun countable
شمشیر
- The warrior wielded his brand with expert.
- جنگجو شمشیرش را با مهارت به کار برد.
- The shining blade of the sword glinted in the sunlight.
- .تیغه‌ی درخشان شمشیر زیر نور خورشید می‌درخشید
noun
مجازی ننگ، داغ
- the brand of criminal activity
- ننگ (ناشی از) اعمال تبهکارانه
- The scandal left a lasting brand on his reputation.
- این رسوایی داغ ماندگاری بر شهرت او گذاشت.
noun countable
گونه، نوع (مشخص)
- a new brand of poetry
- گونه‌ی تازه‌ای از شعر
- The chef's brand of cooking combines traditional flavors with modern techniques.
- در نوع آشپزی این سرآشپز طعم‌های سنتی با تکنیک‌های مدرن تلفیق می‌شود.
verb - transitive
نقش بستن
- That scene was forever branded in her mind.
- آن صحنه برای همیشه در خاطرش نقش بست.
- The company used a catchy slogan to brand their product in consumers' minds.
- این شرکت از یک شعار جذاب برای نقش بستن محصول خود در ذهن مصرف‌کنندگان استفاده کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد brand

  1. noun type, kind
    Synonyms: cast, character, class, description, grade, make, quality, sort, species, variety
  2. noun distinctive label, mark
    Synonyms: brand name, emblem, hallmark, heraldry, imprint, logo, logotype, marker, sign, stamp, symbol, trademark, welt
  3. noun stigma
    Synonyms: bar sinister, black eye, blot, blur, disgrace, infamy, mark, mark of Cain, odium, onus, reproach, slur, smirch, spot, stain, stigma, taint
  4. verb label negatively
    Synonyms: disgrace, mark, stigmatize, taint

Collocations

  • branding iron

    آهنی که با آن جانور را داغ می‌زنند.

ارجاع به لغت brand

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «brand» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/brand

لغات نزدیک brand

پیشنهاد بهبود معانی