امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Brawny

ˈbrɑːni ˈbrɔːni
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

adjective
پرعضله، گوشتالو، ماهیچه‌دار، نیرومند، قوی، سفت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- Mohsen was broad-shouldered and brawny.
- محسن چهارشانه و عضلانی بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد brawny

  1. adjective muscular, strong
    Synonyms:
    able-bodied athletic beefy bulky burly fleshy hardy hefty husky powerful robust sinewy stalwart strapping sturdy thewy tough vigorous vital
    Antonyms:
    frail skinny slight thin weak

ارجاع به لغت brawny

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «brawny» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/brawny

لغات نزدیک brawny

پیشنهاد بهبود معانی