با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Breadbasket

American: ˈbredˌbæskət British: ˈbredˌbæskət
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    breadbaskets

معنی و نمونه‌جمله

noun
سبد نان، (مجازاً) شکم، معده، ناحیه حاصلخیز
- Khuzestan can become the breadbasket of Iran.
- خوزستان می‌تواند خوراک ایران را تأمین کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد breadbasket

  1. noun An enlarged and muscular saclike organ of the alimentary canal; the principal organ of digestion
    Synonyms: stomach, tummy, -tum

ارجاع به لغت breadbasket

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «breadbasket» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/breadbasket

لغات نزدیک breadbasket

پیشنهاد بهبود معانی