امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Breadth

bredθ / / bretθ bredθ / / bretθ bredθ / / bretθ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    breadths

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun C2
پهنا، عرض، وسعت نظر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- They were tall in relation to their breadth.
- نسبت به پهنای هیکلشان بلند‌بالا به نظر می‌رسیدند.
- a breadth of satin
- یک قواره پارچه‌ی ساتن
- The breadth of his knowledge surprised everybody.
- گستردگی دانش او همه را متحیر کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد breadth

  1. noun width
    Synonyms:
    broadness diameter distance across latitude span spread wideness
  1. noun extent
    Synonyms:
    amplitude area compass comprehensiveness dimension expanse extensiveness fullness gamut greatness inclusiveness largeness magnitude measure orbit range reach scale scope size space spread stretch sweep vastness

ارجاع به لغت breadth

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «breadth» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/breadth

لغات نزدیک breadth

پیشنهاد بهبود معانی