امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Briefly

ˈbriːfli ˈbriːfli
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb B1
به‌ طور خلاصه، خلاصه‌وار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- She responded briefly to the questions.
- او خلاصه‌وار به سوال‌ها جواب داد.
- We spoke briefly on the phone.
- به طور مختصر تلفنی صحبت کردیم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد briefly

  1. adverb concisely
    Synonyms:
    succinctly in brief in short in a nutshell to sum things up shortly summarily
    Antonyms:
    at length verbosely long-windedly
  1. adverb for a short time
    Synonyms:
    fleetingly momentarily temporarily in passing quickly hastily for a little while transiently
    Antonyms:
    permanently

لغات هم‌خانواده briefly

  • adverb
    briefly

ارجاع به لغت briefly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «briefly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/briefly

لغات نزدیک briefly

پیشنهاد بهبود معانی