با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Broaden

ˈbrɒːdn ˈbrɔːdn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    broadened
  • شکل سوم:

    broadened
  • سوم شخص مفرد:

    broadens
  • وجه وصفی حال:

    broadening

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C1
پهن کردن، وسیع کردن، منتشر کردن، عریض کردن، گسترش دادن
- They are broadening the road.
- دارند جاده را عریض می‌کنند.
- Education and foreign travel broadened his views.
- تحصیل و سفر به خارج فکرش را باز کرد.
- We want to broaden the base of the company's activities.
- می‌خواهیم پایه‌ی فعالیت‌های شرکت را گسترش دهیم.
verb - intransitive
پهن شدن، وسیع شدن، منتشر شدن، عریض شدن، گسترده شدن
- As we travel and experience different cultures, our perspectives broaden.
- وقتی سفر می‌کنیم و فرهنگ‌های متفاوت را تجربه می‌کنیم، دیدگاه‌هایمان گسترده می‌شوند.
- His perspective on the world began to broaden.
- دیدگاه او نسبت به جهان کم‌کم گسترش یافت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد broaden

  1. verb extend, supplement
    Synonyms: augment, breadthen, develop, enlarge, expand, fatten, grow, increase, open up, ream, spread, stretch, swell, widen
    Antonyms: decrease, narrow, restrict

ارجاع به لغت broaden

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «broaden» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/broaden

لغات نزدیک broaden

پیشنهاد بهبود معانی