با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Broth

brɒːθ brɒθ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    broths

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
غذا و آشپزی گوشتابه، سوپ آبکی
- The chicken broth was simmered for hours.
- گوشتابه‌ی مرغ ساعت‌ها جوشانده شد.
- too many cooks spoil the broth
- آشپز که دو تا شد آش یا شور می‌شود یا بی‌نمک
noun
(آزمایشگاه) محیط کشت (مایع)
- The bacteria multiplied rapidly in the broth.
- باکتری‌ها به‌سرعت در محیط کشت تکثیر شدند.
- The broth was carefully sterilized before being used in the experiment.
- محیط کشت قبل از استفاده در آزمایش به‌دقت استریل شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد broth

  1. noun soup, usually clear
    Synonyms: borscht, bouillon, bowl, brew, chowder, concoction, consommé, decoction, dishwater, distillation, elixir, fluid, gumbo, hodge-podge, olio, porridge, potage, potpourri, pottage, puree, splash, stock, vichyssoise

ارجاع به لغت broth

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «broth» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/broth

لغات نزدیک broth

پیشنهاد بهبود معانی