امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Brushed

brʌʃt brʌʃt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    brushes
  • وجه وصفی حال:

    brushing

معنی

adjective
(درمورد برخی پارچه‌ها و چرم‌ها) برس خورده به‌طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد، شانه‌خورده (به‌طوری که پرزدار شده باشد)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد brushed

  1. verb To touch lightly
    Synonyms:
    grazed smoothed
  1. verb Sweep across or over
    Synonyms:
    skimmed touched cleaned whisked wiped grazed swept shaven scuffled rubbed painted groomed kissed frayed fought encountered conflicted combed clashed flicked
  1. adjective (of fabrics) having soft nap produced by brushing
    Synonyms:
    fleecy napped

ارجاع به لغت brushed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «brushed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/brushed

لغات نزدیک brushed

پیشنهاد بهبود معانی