با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Bucket

ˈbʌkɪt ˈbʌkɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    buckets

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive countable B1
دلو، سطل
noun verb - transitive verb - intransitive countable
دلو
- a bucket full of coal
- سطلی پر از زغال‌سنگ
- to draw water from a well with a bucket
- با دلو از چاه آب کشیدن
- bucketing water from the well
- با دلو از چاه آب کشیدن
- The jeep bucketed over the bumpy road.
- جیپ در جاده‌ی پر دست‌انداز به‌سرعت پیش می‌رفت.
- The boat was bucketing through heavy seas.
- قایق در دریای متلاطم حرکت می‌کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bucket

  1. noun container, often for liquids, with handle
    Synonyms: brazier, can, canister, cask, hod, kettle, pail, pot, scuttle, vat

Idioms

  • kick the bucket

    (عامیانه) مردن

    مردن، نفس آخر را کشیدن

ارجاع به لغت bucket

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bucket» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bucket

لغات نزدیک bucket

پیشنهاد بهبود معانی