با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Bumper

ˈbʌmpər ˈbʌmpə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive adjective B2
سپر اتومبیل، ضرب‌خور، چیز خیلی بزرگ
- Usually a car has a front bumper and a back bumper.
- به‌طور معمول هر اتومبیل یک سپر جلو و یک سپر عقب دارد.
- Because of the bumper-to-bumper traffic, we were an hour late.
- به‌دلیل تراکم وسایط نقلیه یک ساعت دیر رسیدیم.
- a bumper year ...
- سال فراوانی ...
- a bumper crop
- محصول فراوان
- This year we are having a bumper crop of cucumbers.
- امسال محصول خیار خیلی عالی بوده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bumper

  1. noun An act or means of defending
    Synonyms: cover, guard, protector

Collocations

  • bumper-to-bumper

    (درمورد ترافیک) شلوغ، سپر به سپر، ماشین پشت ماشین

ارجاع به لغت bumper

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bumper» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bumper

لغات نزدیک bumper

پیشنهاد بهبود معانی