با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Bungle

ˈbʌŋɡl ˈbʌŋɡl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    bungled
  • شکل سوم:

    bungled
  • سوم شخص مفرد:

    bungles
  • وجه وصفی حال:

    bungling

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
سرهم‌بندی کردن، سنبل کردن، خراب کردن، خام دستی
- The engineers bungled the job.
- مهندسان آن کار را سمبل کردند.
- He bungled anything he ever attempted.
- به هر کاری که دست زد خرابش کرد.
- a bureaucratic bungle
- اشتباه‌کاری اداری
- He is a bungler.
- او آدمی شوتی (دست و پاچلفتی) است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bungle

  1. verb blunder, mess up
    Synonyms: ball up, boggle, botch, butcher, drop the ball, err, flub, foul up, fudge, fumble, goof up, gum up, louse up, make a mess of, mar, mess up, miscalculate, mishandle, mismanage, muff, ruin, screw up, spoil
    Antonyms: do well, fix, manage, succeed

ارجاع به لغت bungle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bungle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bungle

لغات نزدیک bungle

پیشنهاد بهبود معانی