با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Bureau

ˈbjʊroʊ ˈbjʊərəʊ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    bureaus

توضیحات

در انگلیسی بریتانیایی از شکل جمع bureaux به‌ جای bureaus استفاده می‌شود.

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
دفتر، دفترخانه، اداره، دایره، میز کشودار یا خانه‌دار، گنجه جالباسی، دیوان
- Pari emptied all of the bureau's drawers.
- پری همه‌ی کشوهای میز تحریر را خالی کرد.
- travel bureau
- آژانس مسافرتی
- the weather bureau
- اداره‌ی هواشناسی
- Bureau of Alcohol and Tobacco
- اداره‌ی کل مشروبات الکلی و توتون
- He is the United Press Bureau chief in Tehran.
- او رئیس دفتر نمایندگی یونایتدپرس در تهران است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bureau

  1. noun branch of an organization
    Synonyms: agency, authority, board, commission, committee, department, division, front office, office, salt mines, service, setup, shop, store
  2. noun chest of drawers
    Synonyms: chiffonier, commode, desk, dresser, highboy, sideboard, writing desk

ارجاع به لغت bureau

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bureau» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bureau

لغات نزدیک bureau

پیشنهاد بهبود معانی