امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Burke

ˈbɜːrk bɜːk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
به‌طور آهسته و غیر‌مستقیم از شر کسی راحت شدن، کشتن، خفه کردن، (در پارلمان و غیره) جلوی بحث لایحه یا چیزی را گرفتن، مسکوت گذاشتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- to burke an issue
- مطلبی را مطرح نکردن
- The executives knew that the drug had dangerous side effects, but they burked the findings.
- هیئت رئیسه می‌دانست که این دارو عوارض جانبی خطرناکی دارد اما یافته‌ها را مسکوت گذاشت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد burke

  1. verb To hold (something requiring an outlet) in check
    Synonyms:
    choke gag hold back hold down hush muffle quench repress smother squelch stifle strangle suppress throttle
  1. verb To keep away from
    Synonyms:
    avoid bypass circumvent dodge duck elude escape eschew evade get around shun
  1. noun United States frontierswoman and legendary figure of the Wild West noted for her marksmanship (1852-1903)
    Synonyms:
    burk Martha Jane Burk Martha Jane Burke calamity jane
  1. noun British statesman famous for his oratory; pleaded the cause of the American colonists in British Parliament and defended the parliamentary system (1729-1797)
    Synonyms:
    edmund burke

ارجاع به لغت burke

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «burke» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/burke

لغات نزدیک burke

پیشنهاد بهبود معانی