امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Bustle

ˈbʌsl ˈbʌsl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    bustled
  • شکل سوم:

    bustled
  • سوم‌شخص مفرد:

    bustles
  • وجه وصفی حال:

    bustling
  • شکل جمع:

    bustles

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive
شلوغ شدن، به جنب‌وجوش افتادن، در تکاپو بودن، این‌ور و آن‌ور دویدن، های‌وهوی داشتن، تقلا داشتن، کشمکش داشتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- Once again, the Tehran stock market was bustling.
- بازار سهام تهران بار دیگر به جنب‌وجوش افتاد.
- Servants were bustling in and out of the kitchen.
- پیشخدمت‌ها در داخل و خارج از آشپزخانه در تکاپو بودند.
noun uncountable
تکاپو، جنب‌وجوش، های‌وهوی، جنبش، تقلا، کشمکش، شلوغی
- the hustle and bustle of the big city
- شلوغی و جنب‌وجوش شهر بزرگ
- the bustling manager of that company
- مدیر پرتکاپوی آن شرکت
- The bustle of the airport gave me a headache.
- شلوغی فرودگاه سرم را به درد آورد.
noun countable
فنر دامن، فنر پشت دامن‌های دوره‌ی ویکتوریایی
- The fashion of wearing a bustle declined in the early 20th century.
- مد پوشیدن فنر دامن در اوایل قرن ۲۰ کاهش یافت.
- The Victorian lady's dress was accentuated by a voluminous bustle.
- لباس خانم ویکتوریایی با فنر دامن بزرگی برجسته شده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bustle

  1. noun quick and busy activity
    Synonyms:
    ado agitation clamor commotion do excitement flurry furor fuss haste hubbub hurly-burly hurry pother rumpus stir to-do tumult turmoil uproar whirl whirlpool whirlwind
    Antonyms:
    laziness relaxation
  1. verb move around quickly, busily
    Synonyms:
    bestir dash dust flit flutter fuss hasten hum hurry hustle run rush scamper scramble scurry scuttle stir tear whirl whisk

ارجاع به لغت bustle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bustle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bustle

لغات نزدیک bustle

پیشنهاد بهبود معانی