امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Busybody

ˈbɪziˌbɑːdi ˈbɪziˌbɒdi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun
فضول، آدم فضول، نخود همه آش، پرکاری، اشتغال

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد busybody

  1. noun nosy, impertinent person
    Synonyms:
    backseat driver butt-in buttinsky eavesdropper fink fussbudget gossip intermeddler intruder meddler newsmonger nosey parker rubberneck scandalmonger sidewalk superintendent snoop snooper tattletale troublemaker yenta

ارجاع به لغت busybody

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «busybody» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/busybody

لغات نزدیک busybody

پیشنهاد بهبود معانی