با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Buttons

American: ˈbʌtənz British: ˈbʌtənz
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    buttoned
  • شکل سوم:

    buttoned
  • وجه وصفی حال:

    buttoning

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
دکمه، دکمه (ماشین)
- The buttons on my shirt are coming loose.
- دکمه های پیراهنم در حال باز شدن هستند.
- I need to sew new buttons onto my coat.
- من باید دکمه های جدیدی را به کتم بدوزم.
noun countable
انگلیسی آمریکایی ورزش نشان برجسته، پوشش پلاستیکی در انتهای شمشیر
- He was prohibited from wearing buttons at school.
- او از گذاشتن نشان‌های برجسته در مدرسه منع شده بود.
- They wore beautiful buttons and hats.
- آن‌ها نشان‌های برجسته و کلاه های زیبایی داشتند.
verb - transitive
بستن چیزی (با استفاده از دکمه)، بستن دهان، محکم بستن، مهر و موم کردن
- I forgot to button your sweater.
- من فراموش کردم که دکمه ژاکتم را ببندم.
- button up your coat.
- دکمه کت خود را ببندید.
noun countable
انگلیسی بریتانیایی هتل (عامیانه) پادو هتل، باربر هتل، شاگرد، نوکر، پادو
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد buttons

  1. verb Fasten with buttons
    Synonyms: snaps, clasps, closes
    Antonyms: unbuttons
  2. noun A device that when pressed will release part of a mechanism
    Synonyms: fasteners, studs, keys, releases, dials, hooks, switches, chins, clasps, buckles, snaps, pins, knobs, disks, catches, emblems, frogs, baubles

ارجاع به لغت buttons

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «buttons» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/buttons

لغات نزدیک buttons

پیشنهاد بهبود معانی