با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Calendar

ˈkæləndər ˈkæləndə ˈkæləndə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    calendars

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
سالنامه، سال‌نما، تقویم
- In his office there was one desk calendar and two wall calendars.
- در اتاق کار او یک سالنامه‌ی رومیزی بود و دو سالنامه‌ی دیواری.
- the Jallali calendar
- تقویم (گاه‌شمار) جلالی
- the Gregorian calendar
- تقویم مسیحی یا گریگوریان
- an important date in Iran's sporting calendar
- تاریخ مهمی در فهرست رویدادهای ورزشی ایران
- The calendar of the court is set once every three months.
- برنامه‌ی دادگاه هر سه ماه یک بار تدوین می‌شود.
- calendar art
- هنر سالنامه نگاری
- a calendar girl
- دختری که عکس او روی سالنامه چاپ شده
- a calendar month
- ماه تقویمی
- a calendar holiday
- تعطیل رسمی (برطبق سالنامه)
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد calendar

  1. noun schedule of events
    Synonyms: agenda, almanac, annal, bulletin, card, chronology, daybook, diary, docket, journal, lineup, list, log, logbook, menology, pipeline, program, record, register, sked, system of reckoning, tab, table, time, timetable

ارجاع به لغت calendar

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «calendar» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/calendar

لغات نزدیک calendar

پیشنهاد بهبود معانی